محمد صدرامحمد صدرا، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

محمد صدرای پاطلایی

روز باباجیایی!

محمد صدرایی از من خیلی زرنگتر بود ...  زود تر از من به باباش تبریک گفت!      " بابا جیــجــا روزت مـــبـــارک "                 روز پدر یعنی کسی هست که می توانی به او تکیه دهی حتی اگر خودش خم شده باشد...  روز پدر یعنی دریچه ای هست که غصه هایت را بشنود حتی اگر پر از غصه باشد...   پدر یعنی در روزهای بارانی تردید چتری هست ... در شبهای بهاری آرزو نسیمی هست ... و در لحظات دلهره دستی هست...       پدر عزیزم روزت مبارک ...
29 خرداد 1390

شب آرزوها

شب آرزوها...         اولین شب جمعه ماه رجب ، لیلة الرغائب است که به اون «شب آرزوها» می گن که در این شب ملائكه به زمین میان. در روایت از رسول خدا(ص) داریم که وقتی یک سوم شب گذشت در آسمان ها و زمین فرشته ای باقی نمی مونه مگر اینکه در کعبه و اطراف اون جمع می شن خداوند به آن ها خطاب می کنه: ای ملائکه ی من! هرچه می خواهید از من بخواهید. اونا می گن: پروردگارا، حاجت ما این است که روزه داران ماه رجب را بیامرزی. خدای تبارک و تعالی می فرماید: چنین کردم. حالا که ندای این الرجبیون در آسمان طنین انداز است  دست به آسمان نزدیک می کنیم و برای همه آرزوها دعا می کنیم...   خدا...
28 خرداد 1390

دل نوشته پا طلایی!

امروز یه کم دلم گرفته... دلم می خواد واسه دل خودم بنویسم....                             از این شعر خیلی خوشم میاد:   چه روزها که يک به يک غروب شد، نيامدي * چه بغضها که در گلو رسوب شد، نيامدي خليل آتـشـين سـخن، تبر بدوش بت شـکن * خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي براي ما که دلشـکـسـتـه و خسـته ايـم نه * ولـي براي عـده اي چه خــوب شد نيامدي تمام طـول هـفته را در انتظــار جمعــه ایـم * دوباره صبـح، ظـهر، غــروب شد، نيــامدي       ...
21 خرداد 1390

پرستار پاطلایی!

بالاخره یه پرستار پاطلایی خوب و مهربون پیدا کردیم! البته انصافا خاله زینب یه چیز دیگه است ولی خوب چه کنم که تصمیم گرفته بره استرالیا!!!!(می خواد مهاجرت کنه ). خیلی نگران این تعویض پرستار بودم ولی خداروشکر این دو سه روزی که خاله سمیه اومده بد نبوده، غیر از چند باری که بهونه گرفتی بقیه اش رو پسر خوبی بودی ... الهی بگردم مامانی ... شاید بهتر بود مامان تو هم خونه دار بود تا غصه نخوری ...درسته که صبح تا ظهر پیشت نیستم عزیز دلم ولی خداییش عصر با باباجیایی تلافیش رو در میاریم انقدر که شیطونی می کنیم...مگه نه؟!   ولی نترس این روزای سخت تموم می شه اونوقت با هم می نشینیم و ثمره تلاشمون رو تماشا می کنیم !   ...
10 خرداد 1390

روز مامانینانی!!!!

دیشب به صدرا صدرایی گفتم : فردا روز مامانه...  یه خنده بامزه کرد پرید بغلم ... بعدم گفت : مامانینانی عیدت مبارک!!!! این اولین باری بود که نی نی خودم روز مادر رو به من تبریک می گه! خیلی باشکوه بود...                                    من هم می خوام این روز رو به بهانه روز مادر به مامانینانی خودم تبریک بگم که بهترین مامان دنیاست ، که اگه فداکاری هاش نبود هیچ وقت انقدر تماشای آسمون از زیر چتر لذت بخش نبود،او بود که عاشقانه زیستن را برایمان...
3 خرداد 1390

پاطلایی بهتر شده!

امروزم پرستار پاطلایی نیومد! بابای مهربون پیش عسلی موند تا مامان بتونه بره بیمارستان! آفرین به بابای فداکار. خدا کنه بتونیم یه پرستار خوب برات پیدا کنیم نازنین... خدا رو شکر حالت خیلی بهتره مامانی ، امروز با بابا رفتی پارک... کلی نی نی جدید دیدی! الهی هیچ بچه ای هیچ وقت مریض نشه ...                                                          ...
1 خرداد 1390
1